ایهانایهان، تا این لحظه: 11 سال و 20 روز سن داره
مامان وحیدهمامان وحیده، تا این لحظه: 37 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

آیهان کوچولو

گل پسر نازم

بدون عنوان

چند روزه  نازنین پسرم  خیلی بی اشتها شدی و اصلا به غذا خوردن علاقه نشون  نمیدی منم کلی اعصابم از این وضعیت خراب میشه امروز رفته بودیم دکتر و خانم دکتر گفت که یکمی وزنت کم شده دلیل اصلیشم از شیر گرفتنت هست منم خیلی ناراحت شدم ولی خدارو شکر مشکل دیگه ای نداشتی و مثل همیشه خانم دکتر چندتا توصیه بهمون کرد که اولیش نخوردن چیس بود که گل پسر ما باید عادت چیس خوردنشو ترک کنه و جاش پفیلا نوش جان کنه و اخر سرم ازمون خواست که شعر ها برات یادبدیم ونمیدونست گل پسر ما شعر میخونه شعر اتل متل و یاد گرفتی ولی امان از دست شلوغ کردنات که نمیشینی بقیه شعر ها رو یاد بگیری و شعرو اینجوری میخونی اتل متل توتولی گاوه حسن بقیشو  ا...
31 فروردين 1394

کادو تولد

بالاخره پسر گلم 2ساله شدی منو بابا ایرج تصمیم گرفتیم واسه کادو تولد عزیزمون ماشین شارزی بگیریم اخه گل پسرمون عشق ماشین داره از وقتی ماشینو خریدیم و گذاشتیم ماشینمون گریه میکردی که میخوام سوار بشم خیلی دوسش داری  هر روز باهاش بازی میکنی مبارکت باشه  پسرم ...
23 فروردين 1394

عکس تولد 2 سالگی

  تولدت مبارک ایشالله 120 ساله بشی پسرگلم قربون نگاهات بشم عروسکم                                  چند تا عکس از خرابکاری ایهان و معصومه جونم ...
22 فروردين 1394

بدون عنوان

امروز تولد عسلم بود  چون مصادف شده بود با روز مادر خونه بابا جون  وعزیز جون دعوت بودیم  ماهم تصمیم گرفتیم امسال همون جا برات تولد بگیریم و خیلی خیلی خوش گذشت  امیدوارم  در تموم لحظه هایه زندگیت مثل امروز شاد و خندون باشی ایهان جاااااااااااااااااااااااان دوستت دارم ...
22 فروردين 1394

3 روز تا تولد

           سلام پسر عزیزم چیزی به تولدت نمانده کم کم به تولد سالگیت نزدیک میشیم واز خدا میخوام همیشه سر حال و سلامت باشی  وقتی تموم خاطرات دو سال و مرور میکنم با خودم میگم چه زود بزرگ شدی و هزار ماشالله مردی شدی واسه خودت . دیگه تموم رفتارات تغییر  کرده جمله ها توکامل میگی و کارهاتو اکثرشونو خودت انجام میدی ولی امان از دست تو که  گاهی اوقات هوس شیر خوردن به سرت میزنه که بعد خودت میخندی و میری  بعدا خاطرات  از شیر گرفتنتو برات مینویسم الان که من دارم برات مینویسم تو خوابیدی ولی هی سرفه میکنی ایشالله هر چه زودت...
19 فروردين 1394

بدون عنوان

روز هشتم عید تصمیم گرفتیم برا گردش به منطقه ازاد ارس بریم و تو خوشحال بودی که داشتیم میرفتیم  رفتیم سراغ عزیز و بابا جون  که با هم دیگه بریم تو ماشین ولی خیلی شلوغی کردی باز گل پسر مامان همش میگفتی که میخوام برم بغل بابا ایرج که عزیز جون هر دفعه با یه چیزی سرتو مشغول میکرد که یاد اهنگ افتادی اخه عاشق اهنگ منصوری تا جلفا چند بار اهنگو گوش دادیم بالاخره رسیدیم وگردش کردیم و خرید کردیم به همهون خیلی خوش گذشت عکس کنار هفت سین نمایشگاه ارس ...
10 فروردين 1394

شهر بازی

سلام پسر گلم دیروزسه تایی رفته بودیم شهر بازی تا  بازی کن .پسر گلم کلی تو استخر توپ و  با بقیه وسایل شهر بازی بازی کردی واصلا نمیخواستی بر گردی انگار بهت خیلی خوش گذشته بود خدارو شکر همیشه خندون باشی                                                       خواب بعد شهر بازی     ...
10 فروردين 1394
1